سارا ساداتسارا سادات، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

دخترم ... نفسم ... سارا

عروسی رویا جون و بازی تو دهکده آبی پارس...

سلام دختر بازیگوشم! نهم خرداد عروسی رویا جون برگزار شد، خوب بود و خوش گذشت،آرزوی خوشبختی و موفقیت میکنم براشون. تو و بهار تا تونستین بازیگوشی و شیطنت کردین، همش از پیش من میرفتی پیش بابایی! یه وقتایی دیگه نگران میشدم، نکنه بری طبقه پایین و گم بشی. دوست نداشتی یه جا بشینی همش میرفتی این و اون ور، خیلی هم شلوغ بود و به سختی میشد پیدات کرد، اما همراه بهار بودی و واسه خودت سرت گرم بود، موقع شام که شد اومدی پیش من و غذاتو خوردی و بعد دوباره رفتی پیش بابایی، دیگه آخرای مراسم بود که خداحافظی کردیم و اومدیم پایین، سوار ماشین شدیم که برگردیم شما خوابت برد... خیلی خسته شده بودی، خیلی راه رفته بودی، بابا هم از کوچه پس کوچه های شریعتی اومد و بالاخره ما ...
27 خرداد 1392

روز مادر و روز پدر و چهل و پنج ماهه شدن عمرم!

سلام دخترم! عشقم، عمرم، نفسم، بود و نبودم! خدا حافظ و نگهدارت باشه میوه ی دلم. یک ماه بزرگتر و خانومتر و البته خواستنی تر شدی... از یک ماهه گذشته تا به الان خیلی تغییر در رفتارت ایجاد شده، خیلی بهتر از قبل میخوابی، دیگه کاملاً پذیرفتی که باید تو تخت خودت و تو اتاق خودت بخوابی، حتی ظهر هم اگه بخوای بخوابی تو اتاق خودت میخوابی، فقط من برات قصه میگم، فرشته مهربون ;) شبهایی که راحت تا صبح میخوابی زیر بالشت یه جایزه میذاره تا صبح که بیدار شدی از دیدنش خوشحال بشی و به خوابیدن تو تختت علاقه ی بیشتری نشون بدی، البته انتظارت از فرشته ی مهربون زیاد شده که چرا هر روز جایزه برام نمیاره، منم بهت میگم خوب همه ی بچه ها میخوابن تو تختشون فرشته ی مهربون براش...
5 خرداد 1392

چهل و چهار ماهه شدنت مبارک عشقم...!

سلام طلا خانومم! خوشگل مامان دوباره اول ماه اومد و شما يک ماه بزرگتر شدي، اول ارديبهشت شما چهل و چهار ماهه شدي، هزار هزار ماشاءالله روز به روز داري بزرگتر و خانوم تر ميشي و با ساراي قبل خيلي فرق کردي، حرفات که شيرين تر از قبل شده، حض ميکنم وقتي با من حرف ميزني مخصوصا وقتي که دستاتو تکون ميدي و ميگي گفته باشم! البته حرف گ رو د تلفظ ميکني و ميگي دُفته باشم... عاشق حرف زدنتم. نفس مامان از اول ماه همزمان با چهل و چهار ماهه شدنت :) با بابا تصميم گرفتيم که طرح جداسازي شما از تخت خودمون رو اجرايي کنيم. تو که خيلي سخت ميپذيري و هي بهونه هاي مختلف مياري، از ماه و ستاره هاي چسبيده به سقف که نور قشنگي رو تو اتاق پخش ميکنن، ميترسي، بابا اونارو برات پوشو...
7 ارديبهشت 1392
1